بهار
 
نويسندگان
مطالب تصادفی
پيوندهای روزانه
لينكي ثبت نشده است
پنل کاربری
نام کاربری :
پسورد :
عضویت
نام کاربری :
پسورد :
تکرار پسورد:
ایمیل :
نام اصلی :
چت باکس
آمار
امروز : 2
دیروز : 13
افراد آنلاین : 1
همه : 1570

تمومه مدت خانم بزرگ بالاي پله ها ايستاده بود و حرفاي ما رو مي شنيد..وقتي اومد پايين همه سكوت كردن..قيافه ي سيروس واقعا ديدني بود..خانم بزرگ چند تا حرف بهشون زد واز خونه بيرونشون كرد..گفت كه اونا حرمت شكستن..
فرداش تموم و كمال حق عمه ماهرخ رو بهش داد..ولي ورود اقايون رو دوباره ممنوع كرد..البته من وهومن حق داشتيم بيايم ولي بقيه نه..در اصل قصد خانم بزرگ اين بود كه سيروس وكامران پاشونو اونجا نذارن..ولي چون نمي خواست دوباره صداشون در بياد اينجوري گفت تا اونا هم ديگه حرفي نزنند..
كامران هم هميشه دنبال فرصت بود و هيچ وقت به خانم بزرگ احترام نمي ذاشت..عمه ماهرخ وكتي گه گاه به خانم بزرگ سر مي زنند..خانم بزرگ هم با احترام باهاشون رفتار مي كنه ولي خب اونا اينطور نيستن..

امتیاز:
 
بازدید:
[ ۱۳ تير ۱۳۹۷ ] [ ۰۶:۴۵:۴۲ ] [ بهار ]
{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :
[ ]
.: Weblog Themes By ratablog :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
موضوعي ثبت نشده است
لینک های تبادلی
فاقد لینک
تبادل لینک اتوماتیک
لینک :
خبرنامه
عضویت   لغو عضویت
امکانات وب